من و تو
شب است
چشمهایم را میبندم
من هستم
"تو" هستی
و یک اتاق پر از نیمکت
نشسته ام روبرویت
دستهایم را گرفته ای
و من یک ریز حرف میزنم
و تو آرام دستت را روی دستم میکشی
زل زده ای توی چشم هایم
و من هنوز حرف میزنم
صدایم میکنی
_ بله؟
_ دوستت دارم
بقیه ی حرف هایم فراموشم میشود
میخندم
میخندی
و من به تمام خاطراتم با تو فکر میکنم
میترسم
چشمهایم را باز میکنم
نیستی
هنوز شب است
دوباره چشم هایم را میبندم
من هستم
"تو" هستی
و یک اتاق
این بار بدون نیمکت
نگاهت میکنم
نگاهم میکنی
نمیشناسمت
میگویی کنارت هستم برای همیشه
دوباره نگاهت میکنم
و میگویم: ولی من که با تو خاطره ای ندارم!
زل میزنی توی چشمهایم و می گویی
برایت میسازم، با هم میسازیم
آرام هستم
چشمهایم را باز میکنم
صبح شده است
نشسته ای بالای سرم و زل زده ای به من
میپرسم: کی بیدار شدی؟
و تو جواب میدهی:
"زیبای من"، " قند عسل من". نخوابیده ام که. فقط نگاهت کرده ام.
و من به تمام خاطرات زیبایی که برایم ساخته ای فکر میکنم.
آرامم.
"نیلای"