باهار کدوم وره؟

که خدا هست، خدا هست هنوز

باهار کدوم وره؟

که خدا هست، خدا هست هنوز

من-گلدونم-علیرضا

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۹ ق.ظ
  • 2 هفته پیش که از تبریز اومدم تهران گلدونم از تنهایی و بی آبی خشک شده بود. نیت کردم بهش آب میدم اگه جون گرفت یعنی خوب میشم ولی اگر جون نگرفت یعنی منم خوب نمیشمناراحت ...مامان که نیتمو نمیدونست همون روز خواست گلدون رو بندازه دور نزاشتم (ولی بهش چیزی نگفتم). و از اون روز هر روز بهش آب دادم. هیچ تغییری نکرد. دیروز مامان صدام کرد که دیگه گلت خشک خشک شده خرد میشه میریزه همه جا میندازمش دور. با ناراحتی گفتم باشه بنداز. برش داشت وقتی میخواست بزاره بغل سطل زباله متوجه یک جوانه ی خیلی کوچولو شد . گفت مثل اینکه داره جوونه میزنه. بهش گفتم چی نیت کرده بودم کلی گریه کرد. گذاشتیمش سرجاش. امروز چند تا جوونه دیگه زده. کلی خوشگل شده.

 

  • پنج شنبه رفتم نمایشگاه نقاشی بچه ها. "علیرضا" رو دیدم. خیلی بچه معصوم و نازی بود. نشسته بودن وسط نمایشگاه، نقاشی میکشیدن و بستنی میخوردن. باهاش حرف زدم. گفت خاله من انقدر درسامو خوب میخونم. تو مدرسه بهم جایزه دادن. چند تا نقاشی خوشگل کشیده بود. یکی از نقاشی هاشو قرار شد برام بفرستن ولی هنوز به دستم نرسیده. بهش گفتم خاله یکی از آرزو هاتو بهم میگی؟ یکم که فکر کرد گفت آرزو میکنم یه دوچرخه داشته باشم. گفتم دیگه چه آرزویی داری؟ گفت یه ماشین داشته باشم. پرسیدم چه رنگی باشه؟ هول شد یهو گفت صورتی خودش خنده ش گرفت، فوری گفت نه آبی. رفتم براش یه ماشین کنترلی خریدم. آوردم دادم به مسئولشون. اونم اومد تو گوش علیرضا گفت خاله آرزوتو برآورده کرده برات ماشین خریده ولی پیش دوستات نگو. قیافه اون لحظه ش عالی بود. خوشحالِ خوشحال. گفت باشه. بعد گفت خاله نقاشی تازه مو ببین. دلم براش تنگ شده.

نظرات  (۲)

من به تمام این لحظات تو که داری زندگی رو تجربه می‌کنی رشک می‌ورزم! ‌والا!
عزیزم :*** من بسیووور برات خوشحالم.. با این پستت کلی گریه کردم :*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی