جلسه سوم
پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۴:۴۵ ق.ظ
نوبت سوم 28 فروردین بود. از این جلسه دیگه قراره برم مطب. ساعت 12:30 رسیدم و فوری دارو گرفتنم شروع شد. تخت بغلی خانمی میانسال دراز کشیده بود. پسرش میگفت 12 ساله مریضه و خودش نمیدونه. فکر میکنه دکتر براش ویتامین تجویز میکنه و تازه از این بابت خوشحال هم هست. 5 دقیقه نگذشته بود صدای خروپف خانمه بلند شد . بعد 2 ساعت وقتی داروهاش تموم شد پسرش اومد بیدارش کرد که مامان بیدار شو بریم ویتامین هات تموم شد ولی من تو اون 3 ساعت عین مرغ بال و پر کنده بودم و اصلا نمیتونستم دراز بکشم. اصلا قیافه ی داروهارو که میدیدم حالت تهوع بهم دست میداد. همون موقع هی سعی میکردم به خودم تلقین کنم که اینا دارو نیست ویتامینه ولی مگه میتونستم حالیش کنم. تو اون مخش نمیرفت که نمیرفت